سلام پسر گلم شرمنده چون عکساتو تازه به وبلاگ اضافه کرده بودم این خبرداغ برای دوستان مهربونم
خالی ازلطف نبود که خوشحالی خودمون رو بااونها تقصیم نکنیم واین عکس رو که امروزاتفاق افتاد به
وبلاگ نگذارم
از15 اردیبهشت تاامروز که 29خردادهست هرروزش برامون صد سال گذشته خصوصا روزایی که مامانی
توبیمارستان بود وسخت ترین روزهای زندگیمون رو میگذروندیم مامانی داخل ای سی یو اعصاب ومن هم
پشت در ای سی یو 10روزشبانه روز پشت دربودم وفقط برای وبلاگ به خونه میومدم تادوستای مهربون و
نازنینمون رودرجریان روند کار وازاحوال مامانی به اونهاخبر میدادم وتقاضامیکردم تابرای مامانی دعاکنن
که همه دوستان وآشنایان وتموم کسای که به وبلاگت سرمیزدن باسرازیری اشکهای نازنینشون برای
مامانی پیام میدادن وبراش دعامیکردن خدایا ازبابت این همه لطف ودوستای مهربون ونازنین ازتوممنونم
اما خبر خوش
بعداین همه خبروالتماس دعا که دوستان نازنینمون برای مامانی گلت انجام دادن ودعای تموم دوستان
مهربونم به ثمررسیدومامانی ازیک عمل سخت سالم بیرون اومدو31اردیبهشت اونو به خونه اوردیم امروز
پنج شنبه 29خردادساعت 17 فیزیوتراپ به خونه اومدوبه ورزش وبرقهایی که به دست وپای مامانی 36دقیقه
میبنده بعد اتمام مامانی ازتخت پایین اومد باکمک فیزیوتراپ ومن امروزتونست هفت هشت قدم برداره وبعداون
تونست توویلچربشینه وخونه رو بگردونیم واین عکس روساعت 18امروزروی بهارخواب خونمون ازش گرفتیم
واین اولین آغوش مامانی ازتوبود بعد بیمارستان واولین عکس 3نفریمون که بعداز 50 روز بازهم تونستیم
باهم بندازیم ایشالله با همت واراده مامانی وشوراشتیاقش برای بغل کردنت بتونو خودش بدون هیچ کمکی
راه بره وسرپابایسته چراکه توکلمون بخدای مهربونه وامیدمون به دعای گلهای نازنینمون تا3تایی بتونیم از این
امتحان سخت بیرون بیاییم ومثل سابق زندگیمون به روال عادی برگرده وکل خانواده مامانی ومن که هیچ
کدومشون شب روز ندارن بتونن به اسایش خاطربرسن
دوستان و آشنایان مهربون ونازنیم که دراین زمان حساس
کنارمابودین ازشماسپاسگذارم
التماس دعا